نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

مامان زور گو میشود

سلام عسل  خوشمزه من بزار قبل از اینکه این پست رو برات بنویسم یه چیزی بگم :مامان من به خدا زور گو نیستم وقتی بزرگ شدی واین پست رو خوندی درباره مامان درست قضاوت میکنی میفهمی همش به خاطر خودت بوده  اول :این روز ها تایم کار بابا عوض شده یعنی صبح زودتر میره وعصر هم دیرتر میاد یا تو بیداری یا بابا  دوم: تو صبح دیر بیدار میشی وظهر هم دیر میخوابی ودر نتیجه شب ها هم تا دیر وقت بیداری سوم: من وبابا به این نتیجه رسیدیم که به خاطر حفظ سلامت جسمی وروحیت هم که شده صبح زودتر بلند شی تا ظهر هم زودتر بخوابی وعصر زودتر بلند شی و شب هم زودتر بخوابی  در نتیجه مامان باید وارد عمل میشد وطی یک عملیات شروع به کار میکر...
3 بهمن 1391

قصه دردها

سلام عسلم امروز من وباباتو رو بردیم به همون سالن بازی همیشگی اخه تو عاشق اینی که با بچه ها بازی کنی البته اینو بگم که کم زور گو هم نیستی هیچ کس جرات نداشت به ماشین ها نزدیک بشه هر جا بودی خودت رو سریع میرسوندی واز تو ماشین بیچارها رو در میاوردی جونم برات بگه مامان اولش من داشتم داخل سالن باهات بازی میکردم دیگه خسته شدم بابا رفت تو  نشسته بودم داشتم بازی کردنت رو نگاه میکردم که دیدم یه پسر بچه (ببخشید مامان این لفظ رو به کار میبرم)بچه گدا بود  اومد داخل . به خانم مسئول گفت میشه منم بازی کنم اون گفت نه بعد پسر بچه پول در اورد گفت من پول دارم خانم هم دلش سوخت گفت برو یکم بازی کن زود بیا نمیخواد پول بدی همین که بچه رفت تو سالن دید...
1 بهمن 1391